رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

مرد کوچک خونه

من و پسرم رادین

1390/2/24 10:01
نویسنده : لیدا
456 بازدید
اشتراک گذاری

سلام لپ لپ مامان .

عزیز دلم چند روزی دلم شور می زد آخه مامان جون خواهرش توران مریض شده بود وقراربود بره ومن نگران بودم که تنهایی چطور ازتو مواظبت کنم تااینکه روز 5 شنبه رسید ومامان جون رفت ومن ،تو وبابات تنها موندیم کمی با بابات کمی بامن بازی کردی وخوابیدی تا اینکه عصرهم عمه روح انگیزت اومد و بعدشم بادخترش کیمیا سرت گرم شد دیگه من نفهمیدم که کی شب شد طبق معمول موقع خواب چند بار جیغ وداد کردی و شب دوتامون رو تخت خوابیدیم صبح جمعه هم الطلوع بیدار شده بودی عمه ات اومد پیشم وگفت که می خوای من نگهش دارم تو بخوابی گفتم که غیر از خودم کسی نمی تونه از دستش براد یه ذره خوابیدی و بعدشم بیدارشدی جاتو عوض کردم دستو صورتتو شستم و شروع به بازی با دختر عمه ات کردی تااینکه مامان جونم عصر اومد و ازت خیلی متشکرم که منو اذیت نکردی قربونتم برم صبح موقع اومدن سرکار بیدار بودی چند تا ماچت کردم و اومدم سرکا واینم یکی از روزهای من وپسرم رادین بود .....  

                                                 

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)