رادین وموتور سواری
سلام یکی یه دونه ی مامان
عزیز دلم از مامان شاکی نشی که چند روزی نیومده سراغت چون چشام درد می کرد و دکتر گفته بود که زیاد با کامپیوتر کار نکنم خوب جگر گوشه ام ماشا الله روز به روز داری بزرگتر می شی اون روز 26/3/90 مصادف با میلاد حضرت علی (ع ) بود که برات جشن دندون در آوردنتو گرفته بودیم وتو اون روز تو کلی با عمه هات و پسر عمو و دختر عمو توپ بازی کردی اون روز موتورتو آورده بودم و عین آدم بزرگها سوارش شده بودی و می خندی خیلی خوشت اومده بود . فرداش که از سیرابی برای همکارام آورده بود بعد اون روز همکارم مصطفایی جون جاش برات یه عروسک سگ بامزه آورده بود که دمشو تکون می داد اول ازش ترسیدی ولی بعد خوشت اومده بود. جون مامان شبها فقط همینت مونده که منو از پذیرایی بندازی بیرون اونقد اون ور و این ور می غلتی که خدا می دونه ....روز به روز برام شیرینتر و بامزه تر به نظر می رسی وبا تمام وجودم حست می کنم و دوستت دارم فدای شیرین کار ی های تو بشم می بوسمت یه عالمه...