رادین 9 ماهه در خونه مادربزرگ
سلام مرد کوچک خونه
عزیز دلم ،پسر گلم مامان این روزا تو اداره اونقد سرش شلوغه که نتونسته بهت سر بزنه ولی جون دلم همیشه وهر روز به یادتم که کی بیدارشدی کی شیر خوردی کی صبحانه خوردی وبه اندازه دو عالم دوستت دارم یکی دو هفته پیش رفته بودیم خونه ی مامان جون اونجا که می ری خیلی بهت خوش میگذره چون هر روز یا آقا جون یا مامان جون یا دایی هات می ری بیرون وتوهم که عشق تفریح و بازی داری وهروز شیطون تر از روز قبل می شی اونقد بازیگوشی که از دستت خونه مون شبیه مسجد شده راستی شیشه ی یکی از میزای خونه مون رو با قندون شکستی ...همیشه دنبال چیزای درد سر سازمی ری باحالت سینه خیز از این ور تا اون ور خونه می ری با بچه های بزرگتر از خودت خوب گرم می شی و می خندی.. مامان فدای خنده های زیبات بشه ....